خیلی لذت میبرم گاهی به یه چیزی فکر میکنم و بهش باور پیدا میکنم و اون باور ریشه در فکر خودم داره نه اینکه مطالعهای کرده باشم یا در موردش با کسی صحبت کرده باشم و بعد همون فکر رو از زبون یکی دیگه میشنوم یا همون باور رو تو یه کتاب میخونم ...
من معتقدم زمانی یک زندگی مشترک برای طرفین عادی و یکنواخت نمیشه که طرفین تو زندگیشون هم هدف باشند ! هدف شون در یک راستا باشه ، خواستههاشون یکی باشه و آدم ناخوداگاه عاشق همچین آدمیمیشه وقتی میبینه همسرش هم عین خودش افکار و اهداف و کارهاش همسو و هم جهت خودش هست و چقدر لذت بخش و انگیزه بخشِ این تعاملات سازنده ، بحثهای زنده ، تلاشهای همسو ... مگه همچین زندگی یکنواخت میشه ؟
امروز تو اینستاگرام رسیدم به این جمله :
عشق زمانی اتفاق میوفته که دو نفر یک رویای مشترکی رو دنبال میکنن و خواسته و هدف واحد و یکسانی دارند ...
چقدر به فکرِ من نزدیکه ، اما من میگم هدفِ واحد هم میتونه باشه اما چون آدمیزاد همیشه دوست داره ازاد باشه همینکه اهداف واحد نباشند و همسو باشند هم کفایت میکنه !