دوستم داشت !
بارها بهم گفت ... منم از یه جایی سعی کردم خودم رو امتحان کنم ببینم میتونم دوسش داشته باشم یا نه !
نتونستم ...
حتی دلم نمیخواست عکسش رو ببینم ، یا تماس تصویری صورت بگیره که چهره اش رو ببینم ، با اینکه تیپ و چهره قابل قبولی داشت ، معرفت داشت ، شعور داشت !
اما من نتونستم دوسش داشته باشم ...
روز اول برام گل رز قرمز خرید و آورد ، معرفت بی حد و اندازه اش منو متقاعد کرد که این فرصت رو بدم که آشنایی بیشتری صورت بگیره ببینم میشه حسی از سمت من بوجود بیاد یا نه ! که متاسفانه حسی بوجود نیومد .
حس انگار تو همون چند دقیقه اولِ اولین دیدار باید بوجود بیاد که نیومد ! من تو این وبلاگمم نوشتم که این فرصت رو میدم که تو شخصیت طرفم بگردم و خصوصیتهای دیگهای رو پیدا کنم بلکه منو جذب کنه اما با دیدن تمام خصوصیتهای مثبتش من جذبش نشدم و حسی بوجود نیومد ...
امشب ازش خداحافظی کردم و تمومش کردم ، خودش دید و فهمید که خیلی تلاش کردم یه نیمچه حسی بوجود بیاد یا این فرصت رو ایجاد کردم که شاید خصوصیتهاش و ویژگیهای مثبتش بتونه منو جذب کنه ، اما نشد که نشد که نشد !
برام عذاب الهی بود حتی شنیدن صداش ... و حالا بعد یک خداحافظی ساده که خودش هم متوجه شد احساس راحتی عجیبی میکنم ! ذهنم خالی شده ، روحم آروم گرفته ، حس میکنم خیلی از خودم دور شده بودم ...
نتونستم دوسش داشته باشم !
بودن با کسی که دوست داره و هیچ حسی بهش نداری به همون اندازه ادم رو عذاب میده که بودن با کسی که دوست نداره ! جفتشون عذابه ، عذاب که آدم رو میکشه ...
تنها و تنها و تنها رابطهای که باید درگیرش شد رابطه ایست که حس و دوست داشتن دو طرفهای وجود داشته باشه و الا هرگز نباید درگیر رابطهای شد که این دوست داشتن یک طرفه باشه ....
حسی که تو اولین برخورد با ادمها تو همون 30 ثانیه اول تو وجودتون احساس میکنید رو جدی بگیرید !